کودکان کار از «چهار صندوق» بهرام بیضایی سربرآوردند
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 203
نویسنده : سامان
نمایش در دو مجلس برگزار می‌شود، مجلس اول برپا کردن هیبت مترسک، نمادی از ساخته‌های مادی و معنوی ذهن آدمی است و همان مصنوعات بر ضد او می‌شورند و آزادی و تفکر او را قبضه می‌کنند. مجلس دوم، چهارصندوق است حاوی همان رنگ‌ها با حافظه‌ای مخدوش، که بیانگر حافظه تاریخی ضعیف ملت‌هاست و تنها آزادی‌شان راضی بودن از وضعیت موجود است. اما نکته‌ای که در این اجرا بسیار بیش از هرچیزی جلب توجه می‌کند بازیگرانش هستند، کسانی که در زندگی شخصی‌شان تنها رنگشان سیاه است اما اقشار دیگر را با وجود سن و سال کمشان به‌خوبی می‌شناسند. آناهیتا زینی‌وند، کارگردان «چهارصندوق»، مستندسازی است که حدود 10سال پیش در «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان پاسگاه نعمت‌آباد» مشغول آموزش به این کودکان شد و در سال 89 برای آنها کلاس‌های آموزش بازیگری و نمایشنامه‌خوانی برگزار کرد.
 
او حالا بعد از شش سال تمرین و پیگیری موفق شده است نخستین اجرای عمومی شاگردانش را به نمایش بگذارد. نکته جالب دیگر در این اجرا وجود یک بازیگر زن در نقشی است که در متن مردانه تعریف شده، دختری که علاوه بر بار مهاجرت، تحقیر و محکومیت جنسیتش هم بر شانه‌هایش سنگینی می‌کند. عارف غلامی، نازیلا احمدی، امین غلامی، فردین حبیبی و مسعود حیدری نقش‌آفرینان «چهارصندوق» هستند که در سالن رکن‌الدین خسروی تماشاخانه «سه‌نقطه» هر روز ساعت 18:15 به صحنه می‌رود و اجرای روز جمعه، سوم دی‌ماه خیریه و به نفع بنیاد همدلان کودک و نوجوان خواهد بود. گفت‌وگو با  زینی‌وند را  در ادامه می‌خوانید:

نمایشنامه چهارصندوق چه ویژگی‌ای داشت که آن را به‌عنوان نخستین اجرای تئاتر کودکان کار انتخاب کردید؟

از کودکی و سال‌های اولیه مدرسه به ما یاد می‌دهند که سعدی، حافظ و فردوسی بزرگان فرهنگ و ادب ما هستند و نگاهدارنده زبان فارسی بوده‌اند. من معتقدم بهرام بیضایی نگاهدارنده تئاتر و نمایش ایران است و در کشورهای بسیاری کار پژوهشی تئاتر انجام داده و همه آن کشورها به ایشان مدیون هستند.
 
کودکان کار از «چهار صندوق» بهرام بیضایی سربرآوردند 
 
 
کسی که وارد عرصه تئاتر می‌شود، بی‌چون و چرا باید آثار بیضایی را بشناسد.

به نظر من چهارصندوق آموزنده‌ترین نمایشنامه استاد بهرام بیضایی است. چهارصندوق متعلق به اقشار مختلف جامعه است و این بچه‌ها این اقشار را با جان و دل لمس کرده‌اند، حس کرده‌اند و آشنایی خاصی با طبقات مختلف جامعه دارند و مفهوم نمایشنامه برایشان بسیار قابل درک است.

واکنش بچه‌ها وقتی بار اول این نمایشنامه را خواندند چه بود؟

واکنش خیلی عالی و خوبی داشتند. این نخستین کاری نبود که ما می‌خواندیم، از غلامحسین ساعدی، تنسی ویلیامز، چخوف و شکسپیر کارهای بسیاری خوانده بودیم، فیلم و تئاتر می‌دیدیم و با هم تحلیل می‌کردیم و تقریباً به مرحله‌ای رسیده بودیم که می‌شود گفت درک تئاتری داشتیم. درواقع وقتی سراغ چهارصندوق آمدیم از خامی به پختگی نسبی رسیده بودیم و می‌توانستیم نمایشنامه را بفهمیم.

از خود بازیگران هم برای انتخاب نمایشنامه مشورت گرفتید؟

تقریباً بله، نه به این شفافیت که مستقیماً سؤال کنم، بلکه از میان کارهایی که تمرین کرده بودیم بچه‌ها این کار را بیشتر از همه دوست داشتند و بیشتر با آن ارتباط برقرار می‌کردند. آن زمان که ما تمرین این کار را آغاز کردیم تنها به‌عنوان یک درس به آن نگاه می‌کردم و قولی برای اجرا به آنها ندادم. به آنها گفتم باید با این کار اصول تئاتر را یاد بگیرند.
 
کودکان کار از «چهار صندوق» بهرام بیضایی سربرآوردند 
 

چند وقت این درس را به آنها دادید؟ درواقع آماده شدنشان چقدر طول کشید؟

حدوداً سه سال پیش بود که شروع کردیم، البته تمرین‌های ما پیوسته نبود، گاهی به خاطر جنس کار بچه‌ها دو، سه‌ماه تمرین‌های ما تعطیل می‌شد، مثلاً اسفندماه تا اوایل اردیبهشت یا اوایل شهریور تا اواسط مهر که اوج کاری بچه‌هاست کلاس‌های ما هم لغو می‌شود. در همین تمرین‌های مقطع و ناپیوسته توانستیم خیلی نقش‌های مختلف جامعه را تحلیل کنیم و به جمع‌بندی نسبی برسیم.

چینش مربع و مثلث‌گونه میزانسن در دو پرده نمایش و طراحی دکور چقدر برگرفته از متن و چقدر وابسته به شرایط بود؟

در پرده اول چیدمان مربع شکل است و حالت صندوق دارد، درواقع تماشاچیان نیز همگی در صحنه یا همان صندوق هستند. حتی کفپوش‌هایمان را هم بر همین اساس طراحی کردیم. در پرده دوم صحنه سه قسمت می‌شود، در سه گوشه سالن بازی می‌بینیم و با این میزانسن نماد و فلسفه مثلث را نشان دادیم. درواقع با چند بُعد این کار را کردیم. ما سرمایه‌گذار نداریم و همه هزینه را خودمان می‌دهیم. سعی کردیم از هیچ به همه چیز برسیم تا با حداقل امکانات، حداکثر اندیشه‌مان را روی صحنه پیاده کنیم.
 
من تمام تلاشم این بود که به متن آقای بیضایی وفادار باشم و تنها برخی جاها، چون بازیگر زن داشتم، کلمه آقایان را به عزیزان تغییر داده‌ام. روی همین وفاداری به نمایش سعی کردیم چیدمان را هم از متن بگیریم. در این چندماه مدام به این فکر کردم که مفاهیمی حول فلسفه خلقت را از طریق چیدمان نشان دهم و با حداقل‌ها به هدفم برسم. مربع و مثلث نماد این جهان از نظر مادی و معنوی هستند، در اثر شکستن یک ضلع از مثلث، دو ضلع دیگر نیز می‌شکنند و نابودی و ویرانی به وجود خواهد آمد.

فکر می‌کنید چقدر به این فلسفه‌های مد نظر آقای بیضایی نزدیک شدید؟

این جسارت را ندارم که بگویم حتی به نظر ایشان نزدیک شده‌ایم ولی تمام تلاشم این بوده که متن با چیدمان همخوانی داشته باشد. در جاهایی از نمایش که عبارات «اتحاد مثلث» و «اتفاق مربع» گفته می‌شود سعی کرده‌ایم با وجود امکانات و مکان محدود، چیدمان بچه‌ها بسرعت به همین اشکال نزدیک شود. تنها هدفم این بود که خود بچه‌ها اصولی را در کار نمایش فرا بگیرند، شیوه تدریس من این نیست که فقط بازیگر تربیت کنم و هرچه من می‌گویم انجام دهد بلکه بچه‌ها را در چرایی و علت و معلول تمامی حرکات و چینش‌ها قرار می‌دهم چون هدف من این است که اگر زمانی زینی‌وند و شخص دیگری نبود این بچه‌ها قوه تحلیل داشته باشند و بتوانند بعد از خواندن یک اثر، آن را به شکل مستقل اجرا کنند. درواقع ترجیح داده‌ام ماهیگیری را به آنها یاد بدهم تا اینکه ماهی را آماده در دست‌شان بگذارم.
 
کودکان کار از «چهار صندوق» بهرام بیضایی سربرآوردند 
 

چقدر به این هدف رسیده‌اید؟

این تمرین‌ها هنگام اجرا نیز ادامه دارد، ما هرشب اجرایمان با شب قبل متفاوت است، حتی موسیقی ما نیز تغییر می‌کند چراکه هنوز در حال جست‌و‌جو برای یافتن بهترین‌ها هستیم، هرشب برداشتی از کارمان داریم و آن را تحلیل می‌کنیم و روی آن بحث و مذاکره می‌کنیم، نقاط قوت و ضعف را می‌یابیم. روی لحن‌ها، حس‌ها و تناژ صدای بازیگران حرف می‌زنیم. سعی می‌کنیم هرشب متفاوت‌تر و بهتر اجرا کنیم تا کارمان جای بحث داشته باشد و همچنان از اجراها درس می‌گیریم.

محل تمرین‌هایتان کجا بود؟

دوره‌ای که در مکان جمعیت دفاع تمرین می‌کردیم، اما از یک زمانی من دیگر به آنجا نرفتم و چون جایی برای تمرین نداشتیم در خانه خود من کار می‌کردیم. اینقدر وسایل و مبل‌ها را جابه‌جا می‌کردیم تا شاید خانه بزرگتر شود، همان فضا با انگیزه‌ای که ما داشتیم کافی بود.

موسیقی بخش مهمی از کار شماست، با اعضای این گروه چگونه آشنا شدید؟

 برای موسیقی بسیار اذیت شدم چون بازیگران من موسیقی، ریتم و سلفژ نمی‌دانستند، ما پول نداشتیم و کار زیادی هم داشتیم. پیشنهاد کار موسیقی ابتدا همه را هیجان‌زده می‌کرد اما تنها یک جلسه می‌آمدند و بعد از آن حتی جواب تلفن هم نمی‌دادند. عده‌ای هم در همان ابتدا بحث مالی را پیش می‌کشیدند و من هم می‌گفتم ما کودک کار‌ هستیم و پولی نداریم.

سال 93 یکی از داوطلبان ما در بنیاد همدلان کودک و نوجوان گفت که احتمال همکاری گروه‌هایی که کنسرت خیریه برگزار می‌کنند با کار شما زیاد است و گروهی را به من معرفی کرد. من با آقای سامان ویژه تماس گرفتم و ایشان هم سریع قبول کرد. ابتدا برای اینکه به شرایط عادت کند و ناگهان از همکاری پشیمان نشود به او گفتم ما در خانه تار داریم و لازم نیست خودت را برای حمل ساز اذیت کنی. اگر اشتباه نکنم نخستین شبی که به تمرین‌های ما آمد گفت امشب مراسم عقد من است و تنها چون به شما قول داده بودم آمدم مبادا فکر کنید نمی‌خواهم به کودکان کار کمک کنم. آقای ویژه آمد، ماند و دوستانش مثل مهریار قنبری و مزدا دامادی را آورد تا با بچه‌ها ریتم کار کنند. همه آنها بدون چشمداشت با ما هستند و با جان و دل ما را همراهی می‌کنند.
 
کودکان کار از «چهار صندوق» بهرام بیضایی سربرآوردند 
 

تا کنون این نمایشنامه در ایران اجرا نشده و تنها دو اجرا در خارج از کشور توسط دو گروه داشته، آیا از آن اجراها اطلاعاتی داشتید؟

در ایران نیز یک تئاتر با نام «مترسک» که درواقع اقتباسی از چهارصندوق است اجرا رفته، از طریق اینترنت هم اجرای کوالالامپور را دیده بودم و با دیدن آنها به قدرت کار خودمان، با توجه به امکانات محدودمان ایمان آوردم. در آن کارها چیدمانی مفهومی به شکل چیدمان خودمان ندیده‌ام. بیشتر گریم‌های اغراق‌شده در آن کارها بود.

شیوه آشنایی‌تان با این فضا چگونه بود؟ چطور به این نقطه رسیدید؟

در سال 84 دنبال ساخت مستندی بودم و تصمیم گرفتم درباره کودک‌آزاری کاری بسازم، اما همکاری زیادی درباره این موضوع با من از طرف سازمان‌های مربوطه رخ نداد، شاید به خاطر سن و سالم زیاد جدی گرفته نمی‌شدم. یک روز همسرم یک‌سری بروشور در رابطه با روز جهانی مبارزه با کار کودکان برای من آورد و من در آنها آدرس «جمعیت دفاع از کودکان کار پاسگاه نعمت‌آباد» را یافتم. انجمن تازه‌تأسیسی بود و از پیشنهاد من استقبال کردند تا با کار من نظرها و کمک‌ها را جلب کنند. آن‌موقع نگاه کمک‌رسانی و همدلی با جمعیت را نداشتم و تنها به فکر شکار لحظه و طرح مستندم بودم.
 
یک روز بچه‌هایی بین 5 تا 12 ساله را جمع کردم و خواستم از آنها عکس بگیرم. در ورودی به رنگ قرمز ضد زنگ بود و کنار در یک دیوار بود که روی آن لوگوی جمعیت(چرخ‌دنده‌ای خورشیدوار که بچه‌ها دست در دست آن دایره را ساخته بودند) نقاشی شده بود. برای زیبا شدن پس‌زمینه عکس از بچه‌ها خواستم کمی جابه‌جا شوند تا دیوار و لوگوی جمعیت پشت سرشان باشد نه در زنگ‌زده، ناگهان یک پسربچه 8، 9ساله از تغییر جا تعجب کرد، نگاهی به دیوار انداخت و رو به من با قاطعیت گفت: ما عکس نمی‌گیریم.
 
من پرسیدم: چرا؟ گفت: می‌خواهی از ما فیلم درست کنی... من آن لحظه از درون نابود شدم و هنوز که یاد آن حرف می‌افتم پیش خودم احساس حقارت می‌کنم. بچه‌ای که سواد درستی نداشت و از صبح تا شب در خیابان‌ها مشغول کار بود قاطعانه جلوی من ایستاد و رفتار خودخواهانه مرا تحقیر کرد. مدتی به انجمن نرفتم و وقتی تصمیم گرفتم به آنجا برگردم دیگر بدون دوربین رفتم.

جمعیت در آن زمان چه برنامه‌هایی برای کودکان برگزار می‌کرد؟

هنوز کلاس‌های سوادآموزی راه‌اندازی نشده بودند و آقای علی صداقتی خیاط، کلاس‌های خلاقیت برگزار می‌کرد و من کنار ایشان درس آموختم و به بچه‌ها ریاضی و غیره درس می‌دادم. آن مکان جایی شده بود که به من انرژی می‌داد و شاید آنها بودند که به من کمک می‌کردند نه من به آنها.
 
کودکان کار از «چهار صندوق» بهرام بیضایی سربرآوردند 
 

کلاس‌های تئاتر از چه زمانی راه افتاد؟

سال 89 چندتا از بچه‌ها با لباس‌های خوشگل آمدند و به من گفتند: خاله! می‌خواهیم بازیگر سینما شویم. از من خواستند که یادشان دهم بازیگر شوند. احتمالاً جذب وسوسه شهرت شده بودند. مسعود حیدری (بازیگر نقش مترسک) نمایشنامه هملت را در دست داشت و خیال می‌کرد تا ته بازیگری و دانش بازی و نمایش پیش رفته. من هم آنها را به چالش کشاندم و به‌عنوان نخستین نمایشنامه کتاب «چهره یک باکره مقدس» تنسی ویلیامز را به آنها دادم، که خواندن آن برایشان دشوار بود و خب از بعضی جاهای متن شرم می‌کردند. وقتی کتاب تمام شد تمرین بازیگری را با آنها شروع کردم.
 
کلاس‌ها پنج‌ساعته بود که نیمی از آن تمرین بدن و بیان بود و نیمی دیگر نمایشنامه‌خوانی و تحلیل فیلم و نمایش. بعد از آن «مرگ یزدگرد» را به آنها دادم که حتی از روی متن هم نمی‌توانستند بخوانند و آنجا بود که به آنها گفتم بازیگری یعنی اینکه تو متن را بفهمی، یعنی تاریخ و ادبیات و نگارش و روانشناسی بدانی و نقش‌ها را بشناسی. همان‌جا متوجه شدند راه زیادی در پیش دارند.

چند شاگرد داشتید؟

تقریباً در ابتدای کار 40 شاگرد و رفته‌رفته هرچقدر کار ما سخت‌تر می‌شد این تعداد ریزش می‌کرد. خیلی‌ها به من خرده می‌گرفتند که با این بچه‌ها به شکل آکادمیک برخورد نکن، چون دریچه ذهن و زاویه دیدشان تنگ است و تنها با آنها نمایش خلاق کار کن. اما من می‌خواستم هم به خودم، هم به بچه‌ها و هم دیگران ثابت کنم که این مثلث یا به اتحاد می‌رسد یا ویران خواهد شد. خیلی‌ها در برابر من ایستادند اما کار و تلاش من و بچه‌ها نتیجه داد.
 
کودکان کار از «چهار صندوق» بهرام بیضایی سربرآوردند 
 

چه چیزی را ‌ خواستید اثبات کنید؟

این را که کودک کار فرقی با کودک منِ نوعی، که قشر متوسطی از جامعه هستم ندارد، تنها چیزی که ندارد بستر فعالیت است، اگر بستر داشته باشد از کسانی که میلیون‌میلیون هزینه کلاس‌های کنکور و مدارس آنچنانی می‌دهند مستعدتر هستند. بچه‌های من روزی 16ساعت برای خرج زندگی‌شان کار می‌کنند.

در این روزهای اجرا شرایط کار بچه‌ها چگونه است؟

تا سه ساعت پیش از اجرا سر کار هستند و به هر بهانه‌ای شده از صاحب‌کارشان مرخصی می‌گیرند و به سالن می‌آیند و بعد از اجرا آنها که شغل‌شان سِری‌دوزی است دوباره به محل کارشان برمی‌گردند و تا نیمه‌شب کار می‌کنند. این نمایش که استقبال خوبی از آن شده به سختی دارد اجرا می‌شود چون بازیگرانم باید کار کنند، باید...
 
منبع : 
http://www.bartarinha.ir/fa/news/447252/%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%88%D9%82-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%85-%D8%A8%DB%8C%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF
.
.
.
.
.
.
.
..

کاتالوگ اینترنتی

آموزش طراحی کارت ویزیت حرفه ای با فتوشاپ

 

طراحی و چاپ کارت ویزیت

طراحی حرفه ای کارت ویزیت

انتهای مطلب .

اختصاصی رضاگراف

.طراحی بنر تبلیغاتی , طراحی کارت ویزیت , طراحی کاتالوگ , طراحی بروشور , طراحی کاور طراحی هدر ,طراحی موشن گرافیک , طراحی لوگو ,  تعرفه طراحی , طراحی استند ,  طراحی تراکت , طراحی بنر , چاپ کارت ویزیت , چاپ کاتالوگ ,چاپ بروشور کاور اهنگ , هدر سایت ,ساخت تیزر تبلیغاتی ,طراحی آرم , استند نمایشگاهی , تراکت , کاتالوگ اینترنتی , نرم افزار طراحی لوگو , پوستر محرم , پوستر دفاع مقدس فروشگاه محصولات گرافیکی , طرح لایه باز , طرح لایه باز کارت ویزیت , آموزش فتوشاپ ,آموزش فتوشاپ مقدماتی ,آموزش فتوشاپ پیشرفته , بروشور لایه بازطرح لایه باز قالب,مقالات طراحی بنر,مقالات طراحی کاتالوگ,مقالات طراحی لوگو,دانلود فونت فارسیطراحی بنر گیف,طراحی بنر فلشطراحی کارت ویزیت آنلاین ,,,

 



:: برچسب‌ها: هیبت مترسک , مستندسازی , تماشاخانه , بهرام بیضایی , فرهنگ و ادب , سعدی , فردوسی ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: